loading...
نوشته های من
زهرا احمدی بازدید : 7 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
خاطره خنده دار-خودکار دماغو






چند وقت پیش دراز کشیده بودم رو مبل دیدم بابام داره سر خودکارو می خوره
بهش گفتم نکن بابا!
من اون خودکارو 10 بار کردم تو حلقم
20 بار کردمش توی دماغم!
شما حس کنین چجوری شده بود!
.
.
.
چند روز پیش دانشگاه بودم
که یکی از دوستام گفت : راستی فامیلی برادرت چی بود
من هیچی ندارم که بگم!!!
.
.
.
چند وقت پیشا عمم می خواسته برا پسرعمم زن بگیره رفته بهش گفته کسی مدنظرت نیست؟
اونم اسم یه دختری رو اورده که تا حالا تو عمرش کلا دوبار دیدش.
حالا از صبح تاحالا که عمم زنگ زد واسه مامانم تعریف کرد مامانم گیرداده به من که یونس تو فقط اسم طرف رو بگو من عید بله برون می گیرم.
حالا اینا هیچی من کاری ندارم.
روی صحبت من بیشتر با خواهرمه که گفت من واسه بله برون چی بپوشم؟


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 502
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 125
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 162
  • بازدید ماه : 291
  • بازدید سال : 701
  • بازدید کلی : 11,344