loading...
نوشته های من
زهرا احمدی بازدید : 50 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

به همت اداره سلامت منطقه 10 خانه سلامت کارون جنوبی(ناحیه 2) ، اقدام به برگزاری کلاس آموزشی ارتباط والدین با جوانان با هدف آشنایی مخاطبین با روشهای برقراری ارتباط مناسب توسط والدین با نوجوانان ، بررسی اختلاف نظرها در محیطی صمیمی و خانوادگی، شیوه های صحیح برخورد با رفتارهای نادرست جوانان و پاسخ به سوالات حضارمیباشد والدین می توانند روشهایی را اعمال كنند تا ارتباط موثرتر و صمیمی تر با جوان خود داشته باشند که عبارت است از:

بر ارتباط مثبت تاكید كنند: سعی كنید فرزند تان از احترام، حمایت و علاقه شما مطلع شود. این كار نه تنها به شما كمك می كند تا محبت خود را به او نشان دهید بلكه موجب می شود تا زمانیكه دچار تعارض با یكدیگر می شوید به صورت سازنده آنرا حل كنید.

از اظهارات غیر ضروری مربرط به دوران كودكی خودداری كنید: جوان دوست دارد با او مانند یك بزرگسال رفتار كنید. بیاناتی كه نشاندهنده نگرانی شما به ایمنی، خوردن و پاكیزگی باشد مانند " هوا سرد است لباس مناسبی بپوش" . " مراقب رانندگی خود باشد" . در واقع این گونه اظهارات فرزند جوان شما را می رنجاند و ارتباط را مختل می كند.

تغییر بعضی از سبكهای زندگی : جوان در جریان تشكیل هویت خود و ارزیابی ارزشهای فرهنگی كه داشته است، ممكن است دچار تغییراتی شود. اگر چه بین ارزشها و سنتهای والدین و جوان شباهت بسیاری وجود دارد. البته باید در نظر داشته باشید برخی از روش ها و سنتهای فرهنگی و جنبه های از زندگی در نسل بعدی تغییر خواهد كرد. در عین حال سنتها و سبك زندگی را نمی توان به فرزند جوان تحمیل كرد. تلاش والدین در انجام این كار می تواند تعارض و استرس زیادی را بوجود آورد. به جای تمركز روی تعارض ها و اختلاف نظر ها به دنبال زمینه های مشترك باشید و غیره کهدر هنرستان دخترانه شهید صدر در تاریخ 19/12/92 نمود. 


زهرا احمدی بازدید : 24 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
 
 روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند.

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت.
 
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ درلباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.

زهرا احمدی بازدید : 31 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

1- عبارت زير را بخوانيد:H-M-B-A-A4-B-R
2- از ميان تعدادي زن و مرد برهنه، چگونه مي توان آدم و حوا را شناخت؟
3- مي دانيم كه در بهشت هر چه بخورند دفع نمي شود، در جهان مادي كداميك از مثالها و شواهد را مي توان يافت كه با آن امر همسان باشد؟
4- شخصي براي نخستين بار سوار يك خودروي «فولكس واگون» شد و بسوي شهري حركت كرد، درميان راه خودروي او خراب شد ناچار ماشين را به كنار جاده هدايت كردو كاپوت ماشين را بالا زد، ولي با كمال تعجب ديد نه ازموتور خبري هست، نه از سيلندر و نه چيز ديگر چطور چنين چيزي ممكن است؟


5- اچراغ راهنمايي و رانندگي كه روبروي خيابان است قرمز است، افسر راهنمايي هم در آنجا ايستاده است، با اينحال راننده اي از چراغ قرمز مي گذرد و كسي مزاحم او نمي شود. چطور چنين چيزي ممكن است؟
6- آمد و رفت، آمد و نرفت، زائيد و نمرد، نزائيد و مرد

 

7- شخصي در حين خواندن نماز ميت، به هنگام سجده، ناگهان سرش به لبه تابوت مي خورد پيشانيش مي شكند و خون پيشاني او به كفن مرده غسل داده شده مي خورد و آنرا نجس مي كند. حالا اين سوال پيش مي آيد كه آيا بايد مرده را دوباره غسل داد يا بايد كفنش را عوض كرد يا چاره ديگري انديشيد؟

8- رضا از طبقه دهم ساختماني به زمين افتاد ولي نمرد. چطور چنين چيزي ممكن است؟

 

پاسخ:

1- هاشم بیا آچار بیار

2- آدم و هوا ناف ندارند

3- بچه در شکم مادر

4- موتور فولکس در عقب است

5- راننده پیاده بوده

6- عمر، تجربه ، حضرت مهدی (عج)

7- نماز میت سجده ندارد

8- چون ولی نیفتاده


زهرا احمدی بازدید : 26 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)


یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی...

زهرا احمدی بازدید : 45 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
هدف ِ بینظیر ِ تو در چند قدمی ِ گامهای استوار ِ توست

روزهای زیبایی که نوید ِ بهاری را میدهد که تو با دستانت و با قدم های محکمت  ، آمدنش را مزین به شکوفه های تلاش کردی

قدم بردار ... بی پروا قدم بردار ... در هر گام دست ِ تو در دستان ِ معبودیست که با هر لبخندش برایت معجزه میکند

معجزه میکند که تو پای هدفت بمانی؛ که تو شاد باشی ؛ که آرزوهایت را یک به یک تصویر کنی

http://ts2.mm.bing.net/th?id=HN.608005878412870549&pid=15.1

پابه پای او جانانه قدم بردار ... تو برای پیروزی آمده ای ،برای لمس ِ خوشبختی ،برای رقم زدن ِ آینده ی روشنت

با توام قهرمان ... با تویی که روزهای سختی را گذراندی با تویی که درخت ِ آرزوهایت را با اشک هایت آبیاری کردی


نگذار ناامیدی تیشه به ریشه ی تنومند ِ اُمیدت بزند

تصویر کن هدفت را ، ریز به ریز ،جز به جز ... حتی تمام ِ ثانیه هایی را که کنارش با عشق خواهد گذشت

تصور کن ... حتی جنس ِ لبخندهایت  ...  رنگ ِ شادیهایت  را

آن روز ِ طلایی می آید.... نزدیک است.... به چشم بر هم زدنی می آید ....تو هم غرق عشق میشوی تو هم لحظه هایت با خوشبختی عجین خواهد شد ...

دستان ِ خدا را بگیر و تا انتها پیش برو ... با او میشود تا آسمان قدم برداشت 


فقط صبور باش و ادامه بده..... به یُمن ِ آمدن ِ هدفت ،این جاده را با اُمید گلباران کن :)

نفس بکش ... عطر رسیدن می آید ...


http://ts4.mm.bing.net/th?id=HN.608050713575229387&pid=15.1


ایمیلم اصلا باز نمیشه :( -

کامنت ،تا شب فعاله  دوستای من :)  -


زهرا احمدی بازدید : 22 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

در پیوست دو فایل حاوی مجموعه بیانات و پیامهای سید ومولایمان امام خامنه ای (حفظه الله ) را جهت بهره برداری دوستان در تحقیقات و فعالیت های پژوهشی قرار داده ام

چند نکته :

  • منبع مطالب سایت دفتر نشر اثار امام خامنه ای است
  • فایل در قالب فرمت وان نوت است برای باز کردن ان باید نرم افزار وان نوت را روی سیستم خود نصب کنید .معرفی و اموزش کامل نرم افزار وان نوت در وبلاگ www.ehaj92.blogfa.com قرار داده ام
  • قبل از دانلود ۱۴ صلوات  هدیه کنید به روح مطهر امام (ره) و والدین مقام معظم رهبری
  • لینک مطلب اموزشی در خصوص نرم افزار وان نوت http://ehaj92.blogfa.com/post/9

لینک دانلود دفترچه حاوی بیانات و پیامهای مقام معظم رهبری حفظه الله در خصوص حج

کاربردی جهت محققان و پژوهشگران حوزه حج و فعالان عرصه حج و زیارت

http://saharkheez.persiangig.com/daneshgah/hajonenote.rar/download


زهرا احمدی بازدید : 25 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
موره میبینی که شر و با صفایوم
 بچه محله امام رضایوم

زلزلیوم حادثیوم بلایوم
بچه محله امام رضایوم

هر روز جمعه دلومه مبندوم
به پینجله طلا و ورمگردوم

کار و بارم ردیفه با خدایوم
بچه محله امام رضایوم

به مو بگو بیا به قله قاف
اصلا مو ره بیزر همونجه علاف!

قرار مرار هر چی بیگی مو پایوم
بچه محله امام رضایوم

دروغ ، مروغ نیست مییون ما باهم
الان به عنوان مثال تو حرم

چند روزه که تو نخ کفترایوم
بچه محله امام رضایوم

چشم موره گیریفته چنتا کفتر
گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر

الان دروم خادماره مپایوم
بچه محله امام رضایوم

کفتراره که بردم از روگنبد
مرم مو واز تونخ رفت وآمد

تو نخشه او گنبد طلایوم
بچه محله امام رضایوم

گنبده نصب شب مده به دستم
او گفته: هر وقت که بییی مو هستوم

مویم که قانع و بی ادعایوم
بچه محله امام رضایوم

وخته میبینم توی عالم همه
ازش میگیرن و مگن واز کمه

گنبدشه اگر بده رضایوم
بچه محله امام رضایوم

گنبد و ممبد نموخوام باصفا
سی ساله پای سفره ای آقا

منتظر یک ژتون غذایوم
بچه محله امام رضایوم

زهرا احمدی بازدید : 15 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
شعر مورد علاقم رو واستون گذاشتم مطمانم خیلی ها به راحتی از کنار مفهوم این ترانه ی زیبا میگذرن اگه مفهوم شعر رو فهمیدی پیشنهاد میکنم حتما ترانشو باصدای ابی  گوش کن

توي تنهايي يك دشت بزرگ
كه مثل غربت شب بي انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولي زخم تبر
نه يه قلب تير خورده نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
كندوي پاك دخيل و طلسم
چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ي سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدي بي خستگي
با يه خورجين قديميه قشنگ
با تو نه سبزه نه آينه بود نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر كه واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صداي سبز خاك سربي ام
صدايي كه خنجرش رو بخداست
صدايي كه تو ي بهت شب دشت
نعره اي نيست ولي اوج يك صداست
رقص دست نرمت اي تبر بدست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرين تصوير تلخ بودنه
توي ذهن سبز آخرين درخت
حالا تو شمارش ثانيه هام
كوبه هاي بي امونه تبره
تبري كه دشمنه هميشه ي
اين درخت محكم و تناوره

من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فكر غربت مسافرام
آخرين ضربه رو محكمتر بزن

زهرا احمدی بازدید : 12 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و‌آله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

انت قسیم الجنه و النار تدخل محبّیک الجنّه و مبغضیک النار

فرمودند: ای علی تو بهشت و جهنّم را تقسیم میکنی و دوستانت را به بهشت و دشمنانت را به جهنم داخل خواهی کرد.

قندوزی حنفی در ینابیع الموده ص ۸۵، ابن حجر عسقلانی در صواعق المحرقه جز2 ص 369، تفسیر روح المعانی آلوسی جز 15ص331، سمط النجوم جز3ص63


زهرا احمدی بازدید : 9 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و دستهای 

خسته ام را سوی او ‏دراز کرده ام و از تو می خواهم که 


بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به ‏سرزمين آب هاي 

نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به 


گذشته مینگرم آنجا ‏که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت 

قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و ‏امشب چون 

گذشته 

تمام حرفهایم برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام ‏انتظار 

آمدنت را می کشند؟


زهرا احمدی بازدید : 10 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)




http://cdn.eima.ir/1370290968349485_large.jpg


کیوَشت : بعضی از بچه ها از اون قلیون کشای حرفه ای شدن...


به طوریکه جدیدا دارن تمرین میکنن با دود قلیون مثلث متساوی الساقین درست کنن!


لازم به ذکره که آخرین بار ذوزنقه دادن بیرون !


-------------

سرنخ:

یکی از قهوه خانه های کیوَشت


زهرا احمدی بازدید : 10 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

سبزه ها را گره زدم به غمت

غم ِ از صبر بیشترشده ام

سال ِ تحویل ِ زندگیت به هیچ

سیزده های در به در شده ام



سفره ای از سکوت می چینم

خسته از انتظار و دوری ها

سال هایی که آتشم زده اند

وسط چارشنبه سوری ها



بچّه بودم... و غیر عیدی و عشق

!بچّه ها از جهان چه داشته اند؟

در ِ گوشم فرشته ها گفتند

!لای قرآن «تو» را گذاشته اند



خواستی مثل ابرها باشی

خواستم مثل رود برگردی

سیزده روز تا تو برگشتم

سیزده روز گریه ام کردی



!ماه من بود و عشق دیوانه

تا که یکدفعه آفتاب آمد

ماهی قرمزی که قلبم بود

مُرد و آرام روی آب آمد



پشت اشک و چراغ قرمزها

ایستادم! دوباره مرد شدم

سبزه ای توی جوی آب افتاد

سبز ماندم اگرچه زرد شدم



وَانْ یَکاد»ی که خواندم و خواندی»

!!وسط قصّه ی درازی ها

باختم مثل بچّه ای مغرور

!توی جدّی ترین ِ بازی ها



سبزه ها را گره زدم امّا

با کدام آرزو؟ کدام دلیل؟

مثل من ذرّه ذرّه می میرند

!همه ی سال های بی تحویل


زهرا احمدی بازدید : 13 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)


کُل ِدُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے ...


باز هَم دِلَت میخواهَد...


بَعضــے وَقتها .. فَقَط بَعضــے وَقتها ...بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده ...


هَمِـﮧے ِدُنیاے ِیــِک نَفَر باشــے


زهرا احمدی بازدید : 9 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
اگرروزی محبت کردی بی منت

 

لذت بردی بی گناه

 

بخشیدی بدون شرط

 

بدون ان روز واقعا زندگی کردی...

"موفق باشید"


زهرا احمدی بازدید : 11 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

اکنون که چنین ز دیده ام آب روان است
پیمان مشکن ، مگو چنین است و چنان است...
آتش به دلم زدی به آن دیده ی پرعشق
باز آ ، که شرار آتشت شعله کشان است
تا آتش عشق دیدگانت به دلم هست
آتش بزنم به دیده هر چه در جهانست
روزی که تو آمدی جهان رنگ دگر شد
رفتی و دوباره در دلم فصل خزانست
باز آ که بریزم اشک از شوق نگاهت
گل های شکسته ی دلم تشنه ی شان است
آدم به جز از من نشود مست تو ای کاش
این قلب به جای یک جهانت نگران است
...

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:8.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:107%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}


زهرا احمدی بازدید : 16 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

نقش خانواده در سلامت روان

يکي از عوامل مؤثر در شکل گيري رفتار فرد، خانواده است. فضاي خانه، نخستين و بادوام ترين عاملي است که، در رشد شخصيت افراد تأثير مي گذارد. به گونه اي که مي توان گفت پدر و مادر نيرومندترين آموزگار افراد در زندگي و آموزش خانوادگي پايدارترين آموزش و محيط خانه مهم ترين آموزشگاه براي هر فرد مي باشد. فراموش نکنيم که کودکان شما پيش از آن که به پند و اندرز شما عمل کنند رفتار شما را الگو قرار مي دهند. نفوذ والدين در اين موضوع تنها محدود به جنبه هاي ارثي نيست.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}


زهرا احمدی بازدید : 18 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

 رفتم  MRI و اصلا با تصوراتم نمی خوند. اصلا یاد آلاریک نیفتادم. دستگاه بسیار اعصاب خوردکن و پرسروصدایی بود، طوری که فکر می کردی الآن رو سرت خراب میشه. خانومه می گفت هرچی سروصدای دستگاه MRI بیشتر باشه، دقیق تره! در اینجاست که باید گفت پس این دانشمندا چه غلطی می کنن؟!

 

***

 

بعضی روزها هرچقدر هم تلاش کنی که خوب باشی، انگار همه چی دست به دست هم می ده تا حالتو خراب کنه.

 

***

 

بعضی ها انگار نمی تونن بدون ناراحت کردن دیگران حرف بزنن!

 

***

 

وضعیت فرهنگمون داره به سرعت سیر نزولی طی می کنه. نمیشه پاتو از خونه بذاری بیرون و حرص نخوری و عصبانی نشی.

 

***

 

تازگی ها خیلی غر می زنم.


زهرا احمدی بازدید : 40 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

 

استاد بزرگ احمد عبادی در سال ۱۲۸۸ دیده به جهان گشود و بعنوان یکی از بزرگترین نوازندگان ساز سه تار در طول سالیان دراز خدمات فراوانی به هنر و هنرمندان این مملکت کرده است . آقای عبدالحمید اشراق در یک برنامه ای به بررسی زندگی و کارهای احمد عبادی، نوازنده سه تار می پردازد و به نقل از آقای خالقی خانواده عبادی را فامیل هنر نامیده اند. پدر مرحوم عبادی میرزا عبدالله، بنیانگذار موسیقی ماست. روی کتابچه های آموزش نوت که در هنرستان های موسیقی داده می شود نوشته شده متد میرزا عبدالله . میرزا عبدالله خودش سواد نوت نداشت ولی افرادی رفتند پهلوی او و حدود ۱۰ دوازده سال نشستند پهلوی او و تمام دستگاه های موسیقی ایرانی را به صورت نوت درآوردند . احمد عبادی پهلوی پدرش درس نگرفت، پهلوی خواهرش که مادر مهندس هوشنگ سیحون بود درس گرفت. ابتکار قشنگی که کرد، سیمهای سه تار را از صفحه سه تار یک کمی بالاتر آورد. خرک روی کاسه سه تار را بالاتر آورد . آقای اشراق در باره داستان مکالمه ساز احمد عبادی با مرغ حق می گوید: تابستان بوده و ایشان با دوستانشان می روند در باغی بنشینند و صفایی کنند . زیر یک درخت نشسته بودند و چون همیشه سه تار همراه استاد عبادی بوده شروع می کند به سه تار زدن، می بیند که یک مرغی می آید روی شاخه درخت می نشیند و موقعی که او ساز می زند، مرغ مرتب می آید جلوتر و می خواند. خوشبختانه دستگاه ضبط صوت هم داشتند. اشاره می کند، بدون اینکه کسی بفهمد، که دستگاه را روشن کنید .  او مرتباً می زند و با ضربه هایی که روی سیم ها و روی نوت های موسیقی می زند، مرغ حق جواب می دهد . مرتباً صدایش می آید جلوتر. پرنده را جذب می کند، بنابراین پرنده ، عشقی را به ارتعاش صدای موسیقی حس می کند. مرتباً از آن شاخه به این شاخه می آید و این صدا را در ضبط صوت حس می کنید .  شما هر سازی را که می شنوید، محتویات آن، شخصی که می زند، ویژگی فردی آن فرد را، برای شما مشخص می کند. موقعی که مجد می زند، سازش غوغا می کند. موقعی که عبادی سه تار می زند، انسان می فهمد که این سه تار سه تار عبادی است. این یک خصوصیت فردی است . ایشان آمد در پاریس. ۱۹۷۹ بود. با حسین ملک، که سنتور می زد. یک کنسرت بین المللی بود اینجا. سالن پر، جمعیت زیاد. ایشان پشت پرده و رویش نمی شود بیاید سه تار بزند . به حسین ملک می گوید که من با این سه تار کوچولو در مقابل این جمعیت چه کار کنم؟ آبرویم می رود. حسین می گوید نه بیا ساز بزن. می آید روی سن، می زند. مردم بلند می شوند دست می زنند. می ریزند روی سن که امضا از او بگیرند و خودش باور نمی کند . استاد عبادی حقیقتا در هنر عمر پر برکتی کرد . او فرزندی نداشت و سه تار را همواره فرزند خود می دانست . در یک فایل صوتی به کسانی که در مقام معلم سه تار ، به آموزش این ساز مشغولند یاد آور می شود که مبادا آن را وسیله کسب مادیات کنند ... هفدهم اسفند سالروز در گذشت این استاد بزرگ موسیقی ایرانی است و این مناسبت بهانه ای شد تا از آن مرد بزرگ یادی کنیم ... روحش شاد ...              


زهرا احمدی بازدید : 29 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
پایان نامه جهت اخذ درجه کارشناسی
عنوان کامل: جوشكاری سوپرآلياژ IN738
دسته: مکانیک - جوشکاری
فرمت فایل: WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات پروژه: 81
______________________________________________________
بخشی از مقدمه:
با توجه به رشد روز افزون بازار توربين هاي گازي در سطح دنيا ونياز به تعميرات قطعات توربينها باعث شد تا صنعت تعميرات به صورت جدي واصولي در ايران پي گيري شود و چون تعميرات قطعات داغ توربين ها كه جنس آنها از سوپر آلياژها مي باشند با مشكلاتي همراه مي‌باشد ويك سري دستورالعمل خاص خود را مي طلبد كه بايد با روشهاي استاندارد وكنترل شده اي تعميرات روي آنها صورت گيرد كه فعلا در ايران در شركت قطعات توربين شهريار به روش جوشكاري TiG انجام مي گيرد كه در آينده پيش بيني مي شود از پروسه جوشكاري ليزر نيز استفاده گردد.
در تمام سوپر آلياژهاي در توليد با مشكلاتي مواجه مي باشيم كه نياز را براي تعميرات ضروري نمود از آن جمله سوپر آلياژ IN738 مي‌باشد كه در اين پروژه به نكات مهم در جوشكاري اين سوپر آلياژ پرداخته ايم.
- نتيجه گيري از این پروژه
1-با توجه به اينكه پوشش كرومايزينگ با روش سمانتاسيون پودري يك روش مؤثر براي افزايش مقاومت به خوردگي داغ سوپر آلياژهاي Ni-Cr است، در اين تحقيق اين نوع پوشش بر روي سوپرآلياژ پايه نيكل IN738LC ايجاد شد.
2-در پوشش كرومايزينگ ايجاد شده بيشتر دو نوع رسوب كاملاً مجزا از هم مشاهده مي شود.يكي رسوبات بلوكي شكل غني از Al و ديگري رسوبات سوزني شكل غني از Ti.
3-در يك زمان مشخص با افزايش غلظت كرم در پوشش، ضخامت پوشش تغيير محسوسي نداشته، درصد كرم و آهن سطح پوشش افزايش يافته و برعكس درصد نيكل كاهش مي يابد.
4-در يك تركيب مشخص پودر كرومايزينگ، با افزايش زمان، ضخامت پوشش و درصد آهن سطح و نيز اندازه رسوبات غني از Al افزايش يافته و برعكس درصد كرم سطح كاهش مي يابد.

جهت دانلود محصول اینجا کلیک نمایید


زهرا احمدی بازدید : 10 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)


روزگارا:

تو اگر سخت به من میگیری،

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

گرچه دلگیرتر از دیروزم،

گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

زندگی باید کرد…!


زهرا احمدی بازدید : 13 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
سرپرست معاون سلامت دامپزشکی استان سمنان نسبت به شیوع بیماری تب برفکی در استان هشدار داد و گفت: در همین راستا تاکنون بالغ بر 400هزار دام استان در مقابل این بیماری واکسینه شده اند.

واکسینه شدن بالغ بر 400هزار دام استان سمنان در مقابل تب برفکی

به گزارش عرش نیوز از استان سمنان،دکتر رحیم خالقیان سرپرست معاون سلامت دامپزشکی استان سمنان افزود: بیماری تب برفکی ، یکی از خطرناکترین بیماریهای عفونی واگیردار است که همه ساله خسارات سنگینی را به صنعت دامداری وارد می کند.

وی ادامه داد: متاسفانه اخیراً در برخی از استانهای کشور شاهد بروز موارد متعددی از کانونهای بیماری تب برفکی بوده ایم که ضرورت حفظ هوشیاری تشکلهای دامداران به ویژه در دامداریهای شهری استان احساس می شود.

خالقیان در ادامه گفت: از آنجا که کنترل ورود و خروج ها در دامداری و رعایت اقدامات امنیت زیستی ، همچنین انجام ضدعفونی خودروهای ورودی با استفاده از ترکیبات ضدویروس جهت ضدعفونی دامداری ها نقش مهمی در کنترل این بیماری دارد، لذا دامداران باید با واحد بررسی بیماری در دامپزشکی جهت اجرای سیاستهای پایش و مراقبت بیماری همکاری و هرگونه گزارش وقوع را جهت انجام سایر اقدامات به ادارات تابعه اطلاع دهند.

وی ،گفت: این اداره کل از محل اعتبارات طرح توسعه خدمات بهداشتی اخیراً تعداد ۴۰۰ هزار راس دام سبک استان را با استفاده از توان بخش دولتی و غیردولتی بصورت رایگان واکسینه کرده است.

سرپرست معاون سلامت دامپزشکی استان همچنین اظهار کرد: از ۱۸ بهم دی ماه ۹۲ طرح واکسیناسیون رایگان مرحله دوم تب برفکی در جمعیت دام سنگین (گاوداریهای روستائی و نیمه صنعتی) به مدت ۲۶ روز کاری تحت نظارت این اداره کل دردست اجرا است. لذا انتظار می رود دامداران استان نهایت همکاری را جهت اجرای این طرح با پرسنل دامپزشکی داشته باشند./ایسنا

زهرا احمدی بازدید : 5 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)



اسامی جن ها

زعفر،مازر، کمطم، قسوره، طیکل...
قبیله های جن ها:
بنی القماقم، بنی الدهمان، بنی القیعان

.

.

.


و هنگام خواندن اسم هایشان صدایت را می شنوند فورا به سراغتان می آیند...

لحظات خوشی را برایتان آرزومندم... :))=))


زهرا احمدی بازدید : 6 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

در عجبم از رهبری که می گویند 95 میلیارد دلار دارایی دارد، کلکسیون های رنگ و وارنگ از هر نوع دارد، 170 عصای آنتیک دسته طلا دارد، بجای نان و پنیر در صبحانه اش خاویار رشت دارد، بجای بیت چندین و چند ویلا در شمال دارد، عباهایی به قیمت  400 هزار دلار دارد، هواپیمای 330 برای جابجایی اسب هایش دارد، باغ ملک آباد به مساحت 10 هزار متر در مشهد دارد، کمیسیون 5 سنتی از یک میلیون و نهصد هزار بشکه نفت دارد، پس نمی دانم این چه کفش های پینه بسته ایست که او به پا دارد؟؟؟؟!!!!!

هان فهمیدم او نام و نشانی از علی (ع) دارد،  میلیون ها فدایی و جان ناقابل دارد، خانه اش بجای فرش،  موکت و نقشی از عرش دارد، در دل هر ایرانی باغیرت جای دارد،  همچون شهدا چفیه ای بر گردن دارد، همچون جانبازان دستی ز یادگار از دشمن دارد، صدها هزار خاطره از جبهه و زندان دارد، راستی یادم رفت او کفش هایی پینه بسته همچون امیرالمؤمنین علی (ع) دارد...

کفش های اعیانی یک رهبر

شهادت یادگار امام از زندگی ساده رهبری
وظیفه خود می‌دانم این مهم را به مردم مسلمان و انقلابی ایران بگویم که من از وضع منزل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطلع هستم. در خانه مقام معظم رهبری هرگز بیش از یک نوع غذا بر سر سفره نیست. خانواده ایشان روی موکت زندگی می‌کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس و پوسیده زیر پاهایم پهن بود که من از زبری و خشنی آن فرش- که ظاهراً جهیزیه همسر ایشان بود- اذیت می‌شدم از آنجا برخاستم و به موکت پناه بردم. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی.

 پ,ن: مطمئن هستم بعد از این مطلب عده ای میان میگن که چرا روی این عکس مانور میدین و جنبه منفی داره و ازین حرفا. در جواب پیشاپیش می گم زمانی که شماها خواب بودین و آقای مخملباف چرندیاتی مبنی بر دارایی های نداشته رهبر مثل عبا و اسب و انگشتر و .... نوشت و پخش کرد ما جواب قانع کننده دادیم اما عده ای ساده لوح از ما سند خواستند، خب این هم سند...

منبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع


زهرا احمدی بازدید : 34 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

عشق بعد خدا

روزی روزگاری در شهر ابرکوه ،در یک روز ابری و طوفانی پسری متولد شد که به خانواده اش نشاط و شادی داد.نام او را سهراب نهادند. سهراب کودکی خوشکل  بود که اکثر اوقات خنده بر لب داشت.

شش سال بعد وقتی سهراب داشت به کلاس اول می رفت با کمی ناراحتی از خانه بیرون آمد به مدرسه که رسید ناراحتی از او دور شد  چون بچه های را در مدرسه دید که همه حال او را داشتند. روز اول مدرسه گذشت سهراب خندان از مدرسه بیرون زد در راه کوثر دختر عمویش را دید که ناراحت از مدرسه باز می گشت چون او هم مانند سهراب بار اولش بود که به مدرسه می رفت. سهراب پرسید: چرا ناراحتی هستی؟ کوثر گفت:روز اول مدرسه بود و از خونه دور بودم .سهراب  از او خداحافظی کرد و رفت.

روز ها سپری شد و هر روز که سهراب از مدرسه بر می گشت کوثر را می دید که به خانه می رود  روز اول عید نوروز که همه تعطیل بودن سهراب  صبح زود از خواب پا شد، به مادرش گفت:من به مدرسه میرم.مادرش گفت: نه، سهراب امروز عید است و کسی به مدرسه نمی رود.

 چند روز از عید گذشت،سهراب از مادرش پرسید:مامان کی به خونه ی عمو جواد میریم؟(عمو جواد پدر  کوثر بود). مادرش با نیم خنده ای گفت: پسر گلم فردا ظهر میریم خانه ی عمو جواد. فردا آن روز در خانه ی عمو جواد، سهراب مثل یک پسر گل  کنار خانه ی نشسته بود، افکار عجیبی به فکرش  می آمد. بعد از این مهمانی  سهراب اخلاقش دگرگون  شده بود.

دو سال بعد از این ماجرا  یعنی وقتی سهراب کلاس سوم ابتدای بود دو سه ماه بعد از  شروع مدرسه عمو جواد به پدر سهراب زنگ زد و گفت که کوثر سرماخوردگی شدیدی  گرفته است . صورت خندان سهراب دگرگون شد، حالتی عجیبی تلفیقی از ناراحتی و تعجّب بود. مادر متوجه حال عجیب سهراب شد امّا سکوت کرد و چیزی نگفت.

روز بعد،دوباره عمو جواد زنگ زد. پدر سهراب در حال صحبت ناگهان اشک از چشمانش جاری شد.مادرش پرسید چی شد چرا گریه می کنی؟ پدرش گفت:کوثر فوت کرد .اینجا بود که سهراب از شدت ناراحتی  نتوانست جلوی گریه اش را  بگیرد و دوید و داخل اتاقش رفت.

صبح روز خاک سپاری کوثر بود ،سهراب از اتاقش بیرون آمد مادرش گفت: سهراب جان سریع آماده شو می خواهیم به خاک سپاری کوثر برویم.سهراب که از این قضیّه خیلی ناراحت بود رفت و آماده شد.

در مراسم خاک سپاری سهراب یک کنار نشسته بود ساکت و بدون هیچ حرکتی و فقط به افراد می نگریست که در مراسم حضور داشتند.در این هنگام بود که روح کوثر را دید که بر سر خاک خود ایستاده است و به خاک می نگرد.سهراب از جا بلند شد و شتاب زده به سوی مادرش رفت که در حال گریه بود و گفت:مامان نگاه کن کوثر نمرده سر خاکش ایستاده است. مادرش به حرف او توجهی نکرد و به او گفت: سهراب جان برو و یک گوشه بشین. سهراب دوباره رفت و یک گوشه نشست ، مراسم خاک سپاری تمام شد.

شب خاک سپاری در یک هیئت،سهراب دوباره قلبش به تلاطم آمده و گریه می کرد در همین هنگام مادرش متوجه  می شود که سهراب گریه می کند.مادرش برای این که کسی  متوجه سهراب نشود دستش را گرفت و در گوشه ای به او گفت: پسرم چی شده؟چرا گریه می کنی؟ سهراب همان طور گریه می کرد هیچی نگفت.

آن شب تاریک تمام شد در هنگام خواب،سهراب خوابش نمی برد و همچنان گریه می کرد . مادر و پدرش که متوجه این موضوع شده بودند با خود گفتند: حتماً فردا از خواب بیدار شود همه چیز را فراموش خواهد کرد.اما آن شب در قلب سهراب  اتفاقاتی افتاد که هیچ کس جز خودش نفهمید.

سهراب تا سپیده دم گریه می کرد  تا این که دیگر از چشمانش اشکی نمی آمد از خستگی خوابش برد.صبح ساعت های هفت تا هفت و نیم وقتی می خواست از خواب پا شود تا چشمانش را باز کرد ناگهان متوجه شد که همه چیز را سه،چهار تا می بیند. فریاد کشید:مامان،مامان،مامان

مادرش با سرعت به پیش او رفت گفت:پسرم چی شده؟ چرا فریاد میزنی؟ سهراب جواب داد:مادر همه چیز را چهار تا می بینم لطفاً کمکم کن.مادرش سریع به پدرش که سر کار بود تلفن زد و موضوع را گفت.پدرش با سرعت به خانه آمد  و او را به بیمارستان بردند.

در بیمارستان ، تمام دکتر ها از این موضوع  متعجّب شده بودن.دکتری که به سهراب رسیدگی می کرد، پدرش را به گوشه ای کشید و به او گفت:تمام دکتر ها از بیماری این سهراب انگشت به دهان مانده اند. آیا ماجرایی برای او پیش آمده است. اگه ماجرای است لطفاً برای من تعریف کنید. پدر ماجرای دیشب را برای دکتر تعریف کرد .

اما باز هم  راهی برای درمان نیافتند.پدر و مادر سهراب  او را به خانه آوردند، در حالی که او همان طور مثل قبل همه چیز را چهار تا می دید.  زندگی برای او خراب شده بود،مادر و پدرش او را از مدرسه رفتن باز داشتند.

بعد از دو سال زندگی کسالت سهراب،مادرش برای خوب شدن سهراب به هر دری می زد.مادرش در فکر فرو رفته بود که ناگهان  به فکرش آمد که کسی از اقوام دورشان شیخ(شیخ میلاد) است، از جا بلند شد و به او زنگ زد.و به او گفت: سلام،آقا میلاد خوب هستید؟درخواستی ازتون داشتم! شیخ میلاد گفت:خوب هستم بله بفرمایید.

مادر سهراب شروع کرد به تعریف ماجرا و در آخر گفت:می خواستم چند روزی به خانه ی ما بیاید شاید شما بتوانید برایش راه درمانی بیابید.شیخ میلاد گفت:باشه،شنبه می آیم .

روز شنبه،شیخ میلاد به خانه آن ها رفت. در زد مادر سهراب رفت و در باز کرد، سهراب هم در حیاط نشسته بود و چشمانش را به زمین دوخته بود.شیخ میلاد سلام کرد و وارد خانه شد و بعد احوال پرسی با مادر سهراب ،رفت و کنار سهراب نشست و گفت:سلام آقا سهراب چی شده به زمین نگاه می کنی؟ سهراب ساکت بود و هیچی نگفت. شیخ میلاد از مادر سهراب پرسید:آقا علی(پدر سهراب) کجا هستند؟ مادر سهراب گفت: رفتن بیرون ساعت یک می آیند.

وقتی آقا علی  به خانه آمد شیخ میلاد در گوشه از اتاق حال نشسته بود تا آقا علی وارد خانه شد،شیخ میلاد از جا به نشانه ی احترام بر خواست و با هم سلام و احوال پرسی کردند.بعد از احوال پرسی شیخ دست آقا علی را گرفت و با هم به حیاط خانه رفتند.

در حیاط، شیخ میلاد پرسید :آقا علی چرا به سهراب یاد نداده اید نماز بخواند. پدر سهراب گفت:حالش را که دیده اید پسرم آرام و قرار ندارد  و چشمانش همه چیز را چهارتا می بیند .شیخ میلاد گفت:آقا علی آدم با نماز خواندن و برقرار کردن ارتباط با خدا آرامش می یابد، بهتر است به او نماز یاد بدهید به شما قول میدهم سهراب با نماز خواندن و فهمیدن احکام الهی خوب بشود.شیخ میلاد در ادامه گفت:آقا علی من یک هفته با سهراب نماز می خوانم و با او در مورد خدا صحبت می کنم لطفاً بعد از رفتن من  شما هم با او نماز بخوانید و داستان های پیامبران را برایش تعریف کنید انشا الله خوب می شود.

شیخ میلاد به سهراب نماز خواندن و با خدا بودن را یاد داد و بعد از یک هفته رفت. بعد از آن سهراب با پدرش نماز می خواند و به داستان های پیامبران گوش می داد. بعد از نه ماه  نماز خواندن سهراب باز هم حال او خوب نشد،پدر سهراب به شیخ میلاد زنگ زد و گفت: آقا میلاد سهراب هنوز خوب نشده فکر کنم درمان شما کارساز نبوده است. شیخ میلاد گفت:آقا علی عجله نکنید،سر ماه با او نماز شب بخوانید و بعد ببینید که با خدا بودن راه درمان همه ی بیماری ها است.

شب آخر ماه نهم شد،پدر سهراب به او گفت:سهراب جان امشب می خواهیم نماز شب بخوانیم برو و وضو بگیر. با این که برای سهراب سخت بود وضو بگیرد و نماز بخواند اما این کار انجام داد وقتی به نماز ایستاد نوری در دلِ گرفته ی سهراب نمایان شد. وقتی نماز به پایان رسید سهراب به سجده ی شکر رفت و چشمانش را بست. پنج دقیقه ای شد که از سجده  بر نخواست، پدر نگران شد که شاید برایش اتفاقی افتاد است دستش را به او زد و گفت: پسرم  اتفاقی افتاده.سهراب جوابی نداد و سرش را به آرامی  از سجده بلند کرد و چشمانش را به آرامی باز کرد وقتی چشمانش را باز کرد دیگه همه ی چیز را چهار تا نمی دید .فریاد زد و گفت: بابا مامان من دیگه همه چیز را همان طوری که هست می بینم .خوشحالی دوباره در خانه آن ها باز گشت.

فردا آن روز پدر سهراب به همه زنگ زد از جمله شیخ میلاد و همه را به خانه اش دعوت کرد.سهراب از ان وقت به بعد  فهمید که اول عشق حقیقی به خدا و بعد عشق دنیوی به انسان است. سهراب دوباره به مدرسه رفت و درسش را ادامه داد و به درجات بالای علمی رسید و احکام به خدا را سر لوحه کارهایش قرار داد و همیشۀ همیشه از شیخ میلاد در مورد این موضوع تشکر و قدر دانی می کرد.از آن به بعد  هر کس را که می خواست نصیحت کند می گفت:عشق بعد  خدا


زهرا احمدی بازدید : 8 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}


یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش

 


زهرا احمدی بازدید : 16 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
زهرا احمدی بازدید : 23 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
زهرا احمدی بازدید : 30 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

fu4507.jpg

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
کاسب پیر دگر باره جوان خواهد شد !
من و تو غمزده از این همه خرج شب عید
لیکن او صاحب یک سود کلان خواهد شد
موسم دلخوری و گیجی آن اهل حقوق
وقت بشکن زدن پیشه وران خواهد شد
حرف عیدی نزنی پیش خسیس الدوله
که کند سکته و درخاک نهان خواهد شد
اول عید ، حقوق من و تو نفله شود
سرمان باز دچار دَوران خواهد شد
باز ذکر « چه کنم ، آی چه کنم » می گیریم
قلبمان نیز دچار ضربان خواهد شد
مخمان سوت زد از قیمت شیرینی جات
کم کمک قیمت آن ، قیمت جان خواهد شد
مرد در « خانه تکانی » شده شاگرد زنش
دم عید است و چنان رفتگران خواهد شد
از هجوم فک و فامیل فلان شهر به « ده »
چون هتل ، خانه ی مشدی رمضان خواهد شد

fu4448.jpg

سال جدید قلبتونو از کینه ها پاک کنید.

 

سال نو مبارک

 


زهرا احمدی بازدید : 24 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

گیرنده دیجیتال تلویزیون (کامپیوتر و لپ تاپ) DVB-T

اگر همیشه موقعیت تماشای تلویزیون را ندارید این دستگاه با قابلیت دریافت 25 کانال تلويزيونی و رادیویی بر روی لپ تاپ و کامپیوتر و همچنین ضبط برنامه ها، محصول بی نظیر برای رفع نیازتان خواهد بود.

قیمت : 44,000 تومان

توضیحات خرید پستی

 

خرید گیرنده تلویزیون دیجیتال , گیرنده تلویزیون دیجیتال ارزان , فروش گیرنده تلویزیون دیجیتال , گیرنده شبکه های دیجیتال , گیرنده دیجیتال همراه , بهترین دستگاه گیرنده دیجیتال


زهرا احمدی بازدید : 11 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

به سلامتی عشقم که یروزی بهم میگفت بدون تو نمیتونم....

بابغض بهم میگفت بری میمیرم ولی روزی رسید که به من گفت شما؟به جانمیارم....

سلامتی خودم که پاش موندم....میرفتم بیرون تا ببینمش ولی از دور که میدیدمش انگار خیلی حالش خوب بود

همونی که بهم میگفت واست میمیرم حالا واسه کسه دیکه میمرد....اشگام سرازیر میشد ومیگفتم:متاسفم...

سلامتی عشقم که میگفت وقتی میبینمت دلم میلرزه از ته دل دوستت دارم حالا وقتی مارو میبینه روشو میکنه اون ور ومیکه حالم ازش به هم میخوره...

سلامتی خودم که به خاطرش از همه کذاشتم دوره همه رو خط کشیدم بعد دیدم خودم خط خورده عشقمم...

سلامتی عشقم که بهم خیانت کردولی فک کرد ما گاویم نفهمیم...

سلامتی خودم که عشقمو با عشقش میدیدم بغضم میترکید میگفتم هی :فلانی کاش میتونستم فقط اندازه چندثانیه کوچیک جات باشم...

عشقم دیکه سلامتی هامون تموم شد

سلامتی عشقت که جامو گرفت...

سلامتی عشقت که منو بهخاطرش ولم کردی....

سلامتی همه عشقای بی معرفت.sh:A


زهرا احمدی بازدید : 8 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
زهرا احمدی بازدید : 14 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)


خب بالاخره خونه ما هم تکونده شد وهمه جا برق افتاد 

راستش من هیچ سالی زیاد تو مود خونه تکونی نیستم چون در طول سال اینقدر عمقی

همه جا رو تمیز میکنم که زیاد احتیاج به خونه تکوندن نیست ولی امسال چون فرشا رو هم برا شستشو

دادیم بیرون اینه که منم اون حس کوزتینگم قشششنگ فعال شد وحسابی بهش

پروبال دادم ویه ده روزی به این امر خطیر مشغول شدم این وسط هم که بچه ها وباباشون هم

حسابی کمک کردن البته به شیوه ی خودشون از نظر بابای خونه این کارا کلا وقت تلف کردنه

باید بدونید این حرف چه زمانی ادا میشه بلههه وقتی ازشون درخواست کمک هرچند کوچک

داده میشه وگرنه در باقی مواقع مانعی براش وجود نداره بچه ها هم که میدونید دیگه

چی براشون بهتر از یه خونه به هم ریخته س تا بهتر بتونن اتیش بسوزونن

وفک من که مدام در حال سخنرانی در مورد باید ها ونباید ها به این دو تا وروجک


هرچند اخرش  ندا خودش رو در حین سرسره بازی از روی پشتی ها انداخت و دستش اسیب

دید که تا الان هم یه کم ورم داره ودرد میکنه

به هرحال شکر خدا تموم شد واون حس وحال خوبی که مطمئنا همه ی خانوما تو این جور

مواقع تجربه کردن رو دارم

امیدوارم به شما خانومای محترم وکدبانو هم این روزا خوش بگذره ومواظب خودتون باشید

که مث من دستاتون زخم وزیلی نشه 

روزای پایانی سال مث اینکه شتاب روزهاش بیشتره بیرون که میری از بدو بدو مردم هم خندت

میگیره هم انرژی میگیری به خاطر شادی که مدتهاست کمتر تو چهره هاشون دیده میشه

برق چشمای بچه ها که از خریدن لباس وکفش نو قابل وصف نیست اینکه

لحظه شماری میکنن که زودتر عید بشه وتنشون کنن وپزش رو بدن وحساب کردن

عیدی هاشون که قراره کی چقدر بده واینکه میخان بذارن بانک وپس انداز کنن

والبته میدونیم که اون عیدی ها چه عمر کوتاهی دارن وخیلی زود صرف امور شکمی و

گاهی امور خیریه ی کیف مامان میشه 

یادش به خیر بچگی هامون ودنیامون وبی خیالی و بی خبریمون یادش به خیر

خوراکیهای عیدمون که مامان هر جا قایم میکرد بهشون دستبرد میزدیم ودلی از عزادر میوردیم

وبابا مجبور میشد دوباره بخره .بابا... خوش به حال همه ی عیدایی که جاش خالی نبود 

وبه جای اغوش گرمش به سنگ مزارش پناه نمی بردیم

روزای اخر اسفندتون پر از هیجانات اخر سال پر از شادیهای وقت خرید پر از لذت یه خونه ی ترو تمیز

پر از حس های خوب وناب پر از سلامتی پر از دل خوش



تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 502
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 431
  • بازدید کلی : 11,074