loading...
نوشته های من
زهرا احمدی بازدید : 20 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (0)
اونروز یکی از اساتید  به محض وارد شد به کلاس از ما خواست تا ضمن معرفی خودمون بگیم  که اهل کجاییم

این سوال این طرز برخورد و این شیوه ی بیان منو برد به سالهای خیلی دور

سال اول راهنمایی:

1 مهر بود معلم به محض وارد شدن به کلاس گفت خودتونو معرفی کنید و بگید شغل پدراتون چیه ؟

یک به یک همه خودشونو معرفی کردن  انواع مشاغل نام برده شد  تا اینکه نوبت رسید به یکی

اسمشو گفت وقتی معلم پرسید شغل پدر ؟ با اعتماد به نفس فراوونی فریاد کشید رئیس

طوریکه تن صداش و لحن بیانش هنوز تو گوشمه

بعد از اون نوبت به یکی دیگه رسید خودشو معرفی کرد معلم گفت شغل پدر؟

سکوت کرد؟

بعد چند لحظه در مقابل سوال مکرر و دیوونه کننده ی معلم آهسته گفت

خانم من بابا ندارم ......

یکی از بچه ها از ته کلاس داد کشید خانوم دروغ میگه باباش رفتگره

سرش رو انداخت پایین نگاش کردم دیدم که چند قطره اشک چکید رو نیمکت 

نشست.....

جیگرم اتیش گرفت

معلم بدون اینکه از این صحنه درس بگیره همچنان به کارش ادامه داد

شاگردا همچنان برای گفتن شغل پدراشون بلند شدن

اون همچنان سرش پایین بود واشک میریخت

و من همچنان نگاش میکردم .......




ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 502
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 97
  • بازدید ماه : 226
  • بازدید سال : 636
  • بازدید کلی : 11,279